Webstats4U - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter

تحليل بازار فاركس

Wednesday, July 05, 2006

دلار در نیمه نخست 2006 ( قسمت 2 )

خلاصه بخش اول : در مقاله پیش اشاره به این داشتیم که ارزش دلار بیش از هرچیز دیگر به سیاستهای بانک مرکزی ایالات متحده وابسته است و متاثر از تغییراتی است که سیاستگذاران اقتصادی این کشور در نرخ بهره اعمال می کنند . از اواخر سال 2004 فدرال رزرو به رهبری آلن گرینسپن برای کنترل تورم تصمیم به افزایش نرخ بهره گرفتند که این مسئله قدیرت گرفتن دلار در سال 2005 را به دنبال داشت اما از اواخر این سال زمزمه هایی دال بر به پایان رسیدن دوران افزایش نرخ بهره شنیده می شد .اندکی بعد در روز دوازدهم دسامبر جلسه بانک مرکزی تشکیل شد و پس از گزارش بیانیه ای که اعضای این نهاد صادر کردند زمزمه ها تبدیل به هراس جدی خریداران دلار شد و به دنبال آن اولین موج تضعیف دلار شکل گرفت . موجی که تا این لحظه نیز از قدرتش کاسته نشده است .
*****

روال کار FOMC(نهاد تصمیم گیرنده در مورد نرخ بهره ایالات متحده ) به این صورت است که حدودا بیست روز بعد از جلسه اصلی که بیانیه (Statement) صادر می شود اقدام به انتشار جزئیات(Minute) جلسه می کند که اگر اهمیت آن از بیانیه بیشتر نباشد کمتر نیست .
در سومین روز سال میلادی جدید یعنی سوم زانویه جزییات جلسه دوازدهم دسامبر منتشر شد . در این گزارش اشاره به این شده بود که شاید نیاز چندانی به ادامه افزایش نرخ بهره نباشد . جمله ای مانند پتک بر سر خریداران دلار (Dollar Bull) فرود آمد و نرخ برابری یورو در برابر دلار را از 1.18 ظرف دو روز به 1.21 رساند که بیشترین سقوط دورزه دلار در پنج سال گذشته بود . دیگر همه می دانستند که نرخ بهره امریکا که در آن زمان 4.25 بود به قله نزدیک شده است و امید چندانی به افزایش های تند و تیز 2005 نیست

.جدای از اتفاقاتی که در خاک امریکا رخ می داد مسئله ای که کار دلار را مشکل تر کرده بود حوادثی بود که در آنسوی اقیانوس اطلس در جریان بود .
بانک مرکزی اروپا ( ECB) دقیقا عکس راهی را می رفت که همکاران امریکایی آنها می رفتند . در سال 2005 که مقامات ایالات متحده بیرحمانه نرخ بهره را افزایش می دانند بانک مرکزی اروپا به رهبری جان تریشه نرخ بهره قاره سبز را در عدد 2.00 ثابت نگاه داشته بودنند که عدد نسبتا پایینی بود . بطوریکه در آن زمان در میان کشورهای پیشرفته جهان بعد از زاپن که نرخ بهره در نزدیکی صفر نگاه داشته بود رتبه دوم را از نظر پایین بودن نرخ بهره به خود اختصاص داده بود .توجیه آنها برای این مسئله رکود نسبی حاکم بر منطقه یورو بود اما در اواخر سال 2005 نشانه هایی از افزایش تورم در اروپا دیده شد که مقامات بانک مرکزی اروپا را تحریک به افزایش نرخ بهره کرد و سرانجام پس از پنج سال ثبات نرخ بهره اروپا در عدد 2.00 در دسامبر 2005 این عدد به 2.25 افزایش پیدا کرد .
نکته ای که اشاره به آن ضروری است اینست که افزایش یا کاهش نرخ بهره معمولا در یک دوره زمانی نسبتا بلند مدت انجام می شود و صرفا یک پله افزایش کمک چندانی به افزایش ارزش ارز نمی کند .در آن زمان مقامات بانک مرکزی اروپا و در راس آنها تریشه به کرات این مسئله را بیان می کردند که افزایش نرخ بهره ماه دسامبر یک حلقه از یک رشته نیست و ECB الزامی ندارد تا همانند فدرال رزرو رفتار کند اگرچه این سخنان در مقاطعی موجب نا امیدی خریداران یورو می شد که ضعف یورو را بدنبال داشت اما به تدریج روشن شد که نرخ بهره اروپا در یک سیکل افزایش قرار دارد و اگرچه ممکن است اروپاییها همانند امریکایی ها در افزایش این عدد بسیار حریص نباشند و در هرجلسه آن را افزایش ندهند اما نا گزیر به افزایش تدریجی آن هستند این مسئله سه دلیل عمده داشت :
1- اقتصاد اروپا در حال احیا (Recovery) بود و نشانه هایی از پیشرفت اقتصادی در شاخصهای اقتصادی این منطقه دیده می شد و اگرچه در ابتدا وزرای دارایی کشورهای منطقه یورو نگران افزایش نرخ بهره که فشار مضاعفی بر اقتصاد می آورد بودند و اعتقاد داشتند که صنایع این منطقه هنوز به حدی از رشد نرسیده اند که بتوانند در کنار نفت گران نرخ بهره بالا را نیز تحمل کنند اما به تدریج شاخصهای اقتصادی مخالفان را آرام کرد و به بانک مرکزی اجازه داد تا نگاه جدی تری به مسئله تورم بیاندازد و امید به افزایش نرخ بهره را دو چندان کند .
2- تورم این منطقه در حال پیشرفت بود و هست . بانک مرکزی اروپا عدد 2.00 در صد را برای رشد تورم سالیانه مناسب می دانست ومی داند ولی نشانه های دال بر بالاتر رفتن تورم از این عدد دیده می شد که البته گرانی نفت نیز یکی از عوامل اصلی آن بود . ترجیع بند همیشگی مقامات بانکهای مرکزی کشورهای پیشرفته جهان در سالهای اخیر هم لغت تورم بوده و با لا رفتن تورم در اروپا قطعا بر انتظارات افزایش نرخ بهره می افزود .
3- اما سومین و شاید مهمترین عاملی که بازار را در آن روزها به افزایشهای بیشتر نرخ بهره در اروپا امیدوار می کرد ( و هم اکنون پس از گذشت شش ماه در میابیم که این انتظارات به نوعی صحیح بوده است ) پایین بودن این عدد بود . عدد 2.00 برای نرخ بهره یک عدد پایین محسوب می شو د و جزء پایینترین اعداد از زمان تشکیل بانک مرکزی اروپا بوده است . پایین بودن این عدد و ایجاد تمایل به افزایش از نظر روانی عاملی بسیار قوی محسوب می شد تا معمله گران به این باور برسند که دست مقامات ECB برای افزایش بسیار باز است .تفکری که چندان نادرست نیز نبود .
این عوامل و عوامل دیگر باعث شدند تا به موازات ایجاد جو منفی بر علیه دلار فضای امیدواری نسبت به یورو شکل بگیرد و همین مسئله به آتش تضعیف دلار نفسی تازه می دمید .
در برابر دیگر ارزها من جمله پوند وین نیز وضعیت تقریبا به همین شکل بود و اوضاع ارز قویترین اقتصاد جهان در برابر آنها اگر اوضاعی اسفناک تر از وضع و حالش در برابر یورو نداشت چندان مناسبتر هم نبود .
نرخ بهره بانک مرکزی زاپن صفر بود ( و هست ) و از آنجایی که بالاتر از سیاهی رنگی نیست قطعا کاهشی در دستور کار مقامات زاپنی نبود .
بانک مرکزی زاپن برای مبارزه با رکود اقتصادی حاکم بر این کشود نرخ بهره به نزدیک صفر تقلیل داده بود اما شاید این را بتوان به حساب بد شانسی دلار گذاشت که باز هم همانند سناریوی اروپا اقتصاد زاپن نیز به موازات ایجاد تمایل برای ثبات نرخ بهره در امریکا نشانه هایی از خروج از رکود از خود نشان می داد و زمزه های خروخ از سیاست صفر نگه داشتن نرخ بهره در این کشور شنیده می شد .
این عوامل همگی دست به دست هم دادند تا از ابتدای سال 2006 جو منفی شدیدی بر علیه دلار بوجود بیاید که مو جب تضعیف آن در روزهای نخست سال شد اما قوانین تکنیکی نمودارقیمت موجب می شوند تا همواره بعد از یک دوران صعود شاهد ثبات و یا احتمالا کاهش قیمت باشیم .عکس این قانون نیز صحیح است بعبارتی همواره بعد از سقوط شدید (Oversold) شاهد دوران صعود نسبی و یا ثبات خواهیم بود به همین دلیل از فاصله ششم زانویه تا تقریبا اواخر این ماه ارزش دلار در ثبات نسبی بسر برد و تغییر چندانی نداشت . از دیگر دلایل این ثبات می توان به حالت روانی بازار اشاره کرد . در این دوران بازیگران بازار در انتظار اتفاق بزرگی بودند که بی شک تاثیر شدیدی بر ارزش دلار بورس ایالات متحده و حتی اگر پا را فراتر بگذاریم بر اقتصاد جهان داشت .
آلن گرینسپن رئیس وقت بانک مرکزی امریکا روز اول فوریه کرسی ریاست این بانک را پس از هجده سال سابقه مدیریت درخشان ترک کرد تا دوران بازنشستگی خود را آغاز کند و به جای او بن برنانکی که یک شخصیت آکادمیک بود از طرف جرج بوش به کنگره امریکا معرفی شد تا سکان هدایت قوی ترین و با نفوذ ترین نهاد مالی جهان که تصمیماتش بر تمامی بازارهای جهان کمابیش تاثیرگذار است را بر عهده گیرد .
تغییر ریاست این نهاد الزاما به معنی تغییر سیاستها نبود چون بسیاری اوقات عوامل اساسی که بر تصمیم گیری در مورد نرخ بهره دخالت دارد در خارخ از فدرال رزرو تعیین می شود اما به هر حال تفکرات و نظرات شخص رئیس می تواند بسیار مهم باشد و قطعا تاثیرگذارترین فرد بر بازارهای مالی امریکا رئیس بانک مرکزی امریکا است به همین دلیل بازار در اضطراب شدیدی در سدد پی بردن به افکار برنانکی بود .
پس روی کار آمدن رئیس جدید در اول فوریه بازار تا یک ماه به دلیل مثبت بودن پاره ای از شاخصهای اقتصادی امریکا و امیدواری نسبت به رئیس جدید و از همه مهمتر ساختار تکنیکی نمودار قیمت به دلار روی خوش نشان داد و این ارز تا حدودی ضررهای ماه زانویه را جبران کرد اما این روند دوامی نداشت و مجددا جنگ روانی بر علیه دلار آغاز شد .

ادامه دارد ....

0 Comments:

Post a Comment

<< Home